داستان سلام بانوي من پارت 3

سلام اومدمبا يه پارت جديد

ده چرا داري منو نگاه ميكني  برو ادامه 

 پارت سوم , در پارك

كت نوار : هاي باگابوي

ليدي باگ : باگابويو مرض!(بازم زد حال ميزنه)چرا اينقدر دير كردي ؟؟

كت نوار : در حال ديدن فيلممون يا بهتره بگم انيميشنمون

ليدي باگ : مگه 5 سالته نشستي برنامه كودك ميبيني اخه . حالا ولش كن بيا حساب اين شارلاتانو برسيم !!

خانم شامپانزه : به چه جرعتي به من ميگي شارلاتان !!!!هان؟ اون چي بود ( كتكليزززم)وايييييي نهههههههههههههه

ليدي و كت باهم :بزننن قدش

مستر فو به ليدي باگ زنگ ميزنه : ليدي باگ اگه كت  نوار پيشته بياين خونه من .

ليدي : باشه , پيشمه

قطع كردن

ليدي :كت ما بايد بريم هونه مستر فو انگار كارمون داره . ولي اول بيا كوامي هامونو شارژ كنيم .

كت : باشه .

كوامي هاشوو شارژ ميكنن مرين به سمت خونه استاد

مستر : سلام ليدي باگ و كت نوار

كت و ليدي با هم : سلام مسترفو

مستر : گفتم بياين اينجا تا در باره يه چيز مهم باهاتون حرف بزنم .

ليدي : چه چيزي

مستر : پايان نگهبان بودن من به پايان رسيده , و مري ..... چيزه ليدي باگ تو نگهبان جديدي

كت : چرا من نباشم

مستر : چي

كت : نگهبان

مستر : چون من به تو اموزش هاي لازمو ندادم وفقط به ليدي باگ  دادم

( ليدي =&كت =$ مستر =# )

& حالا كت ساكت بينم استاد چيميگه

# داشتم ميگفتم نگهبانا بعد  از  از اينكه نگهباني رو به كس ديگه اي بسپارند حافظشونو از دست خواهند داد .

$ يعني اگه شما نگهباني رو به ليدي باگ بسپارين حافظتونو از دست خواهيند داد همه چي درباره ميراكلس باكس و هويت هاي ما يادتون ميره

# بله

&خب ...

#د خب شما بايد هويت هاي همو بدونين وقتي ليدي باگ نگهبانه

ليدي : چييييييي . با تعجب به استاد نگاه ميكرد

$ اخجوون بالاخره زمانش فرا رسيددددددددد

& مررض .

# از هردوتون ميخوام چشماتونو ببنديد و تبديل شين به حالت اول

راوي خوشملتون : مرينت داشت از عصبانيت ميتركيد و كت هم داشت از خوشحالي ميتركيد .

مرينت  : تيكي خال ها خاموش

ادرين : ( با شوق ) پلگگگ پنججه ها داخلل

چشماشونو باز كردن

كاات .  دستممم تركيدددددد