پارت اول
داستان سلام بانوي من
مرينت: آه تيكي خيلي روز سختي بود بهتره يكم استحراحت كنم
تيكي: اره مري جونم بگير بخواب مم خسته ام
فردا در مدرسه :
مرينت: سلام اليا ! خوبي؟
اليا : سلامو مرض !!! االان وقت اومدن تنبل خانم!!!!!!!!( راست ميگه والا)
مرينت : هههههه ببخشيد . بدو الان .كلاس شرع ميشه
اليا : راستي مرينت موهات چه خوشگل شده ( موهاشو پاينشو با رنگ مو صورتي كرده )
مرينت : مرسي
ادرين : سلام مرينت. چه موهات خوشگل شده .
مرينت: س...سلا..سلام اد...ادر...ادرين . مم...مر..مرسي
كلويي: نه خيرم خيليم زشته .خيلي از مد افتاده(تو غلط نكن)
ادرين: مرينت به اون شامپانزه توجه نكن .(زدي تو خال ادرين )برا منم عجيبه رفتار ادريين عوض شده
كلويي : (با گريه) ادركنزز!!!!!!!!!!! بعد كلويي سريع رفتيه گوشه تو حياط نشت.
حاك ماث: ( ديالوگاشو خودتون ميدونين حوصله ندارم بنويسم ) برو اكوما كوچولوي من و او شرور كننننن
كلويي: (گريه كردن ) ادريكنز من بهم گفت شامپانزه ( خوبت كرد )
راوي خوشملتون : اكوما ميره توي كيف كلويي!!
ارتباط حاك ماث و خانم شامپانزه ( اسم شروريش)
حاك ماث : خانم شامپانزه يه دختر نونوا كاري كرده كسي كه بهترين دوستت بوده بهت بگه شامپانزه . من بهت قدرتي ميدم كه از اون انتقام بگيري ولي در عوض بايد ميراكلس ليدي باگ و كت نوار رو برام بياري
خانم شامپانزه : با كمال ميل حاكماث ( ايييييي وايييي)
كااااتتتتتتتتتتتتت ( دستم تركيدددددددددددددددد و خداحاففظظظظظ